غزل شمارهٔ ۵

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۵

غزل شمارهٔ ۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم(نشستگانیم) ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

 

شرح غزل

1. دل از دستم می رود، ای مردم اهل دل به خاطر خدا تدبیری؛چه دردناک است که راز پوشیده من فاش خواهد شد.

2.کشتی که با آن سفر می کنیم شکسته است،ای باد مساعد برخیز؛شاید دوباره چهره آشنا را ببینیم.

3.محبت چند روزه روزگار قصه ای بی اساس و فریبنده است؛ فرصت را برای احسان در حق یاران غنیمت بدان.

4.شب گذشته در مجلس گل و شراب، بلبل آواز خوشی خواند  می صبحگاهی به من بده و از خواب برخیزید – هشیارشوید

5.ای بزرگوار و بخشنده به شکر اینکه در حال سلامت هستی؛روزی از درویش بی برگ و نوا احوالی بپرس.

6.آسودگی در این جهان و جهان آخرت توضیح و درک معنی این دو سخن است:

رعایت مروت و انصاف در معاشرت با دوستان و رفق و مدارا با دشمنان.

7.در سرنوشت ما مقرر نبود که از کوچه نیکنامی گذر کنیم – با مردمان خوش نام معاشر و به نیکنامی مشهورباشیم – اگر تو چنین سرنوشتی را نمی پسندی مشیت الهی را تغییر بده – که تعلیق بر محال کرده است.

8.شراب تلخ گونه ای که صوفی آن را سرچشمه اعمال ناروا خواند؛برای ما لذیذتر و شیرین تر از بوسه دوشیزگان است.

9.هنگام فقر و تنگدستی در لذت جویی و بی خبری بکوش؛زیرا این اکسیر حیات، گدای محتاج را به ثروت قارون می رساند.

10.سرکشی مکن وگرنه دلبر که سنگ خارا در دست او همچو موم نرم است،بر اثر تعصب تو را مثل شمع خواهد سوزاند.

11.آیینه اسکندر همان جام شراب است،در آن جام نگاه کن؛تا احوال ملک دارا را بر تو عیان کند.

12.ترکان فارسی زبان عمر و زندگی می بخشند؛ساقی این خبر خوش را به پیران پارسا برسان.

ترک: ترک زبان و مجازاً خوبرو.

13.حافظ به اختیار خود این خرقه شراب آلود را بر تن نکرد؛ای شیخ پاکدامن عذر ما بپذیر.

 

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type