این من
چون اسیری
گم کرده راه
هر دم
درد پیری
کرده تباه
ای که راه
جدا گشته زه راهم
دیگه مرده نگاهم
من امیدی ندارم
که تو باشی کنارم
خسته جان
این تو
در کنارم
خواب بلور
هر شب
تا سپیده
هاله ی ابر
بلور اشک
توو چشم غمینم
می ریزه روی دامن پاک
از بخت بد خاک
اشک شور و غمناک
پیام بگذارید