اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بود

خانهمحمدعلی بهمنیگزیدهٔ اشعاراما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بود

اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بودزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

در گوشه‌ای از آسمان، ابری شبیه سایهٔ من بود

ابری که شاید مثل من آمادهٔ فریاد کردن بود

من رهسپار قله و او راهی دره تلاقی‌مان

پای اجاقی که هنوزش آتشی از پیش بر تن بود

خسته مباشی پاسخی پژواک سان از سنگ‌ها آمد

این ابتدای آشنایی‌مان در آن تاریک و روشن بود

بنشین!‌ نشستم گپ زدیم اما نه از حرفی که با ما بود

او نیز مثل من زبانش در بیان درد الکن بود

او منتظر تا من بگویم گفتنی‌های مگویم را

من منتظر تا او بگوید، وقت اما وقت رفتن بود

گفتم که لب وا می‌کنم با خویشتن گفتم ولی بغضی

با دست‌هایی آشنا در من به کار قفل بستن بود

او خیره بر من، من به او خیره اجاق نیمه جان دیگر

گرمایش از تن رفته و خاکسترش در حال مردن بود

گفتم: خداحافظ کسی پاسخ نداد و آسمان یکسر

پوشیده از ابری شبیه آرزوهای سترون بود

تا قله شاید یک نفس باقی نبود اما غرور من

با چوب‌دست شرمگینی در مسیر بازگشتن بود

چون ریگی از قله به قعر دره افتادم هزاران بار

اما من آن مورم که همواره به دنبال رسیدن بود

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type