تکه ۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

قیامتست سفر کردن از دیار حبیب

مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب

به ناز خفته چه داند که دردمند فراق

به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب ؟

به قهر می‌روم و نیست آن مجال که باز

به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب

پدر به صبر نمودن مبالغت می‌کرد

ک ای پسر بس ازین روزگار بی‌ترتیب

جواب دادم ازین ماجرا که ای باب

چو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیب

مدار توبه توقع ز من که در مسجد

سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب

به مکتب ارچه فرستادیم نکو نامد

گرفته ناخن چکنم به زخم چوب ادیب

هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر

جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب

به اختیارندارد سر سفر سعدی

ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type