عجب ای دل عاشق تو هم حوصله داری
توو این سینه نشستی هزارتا گِله داری
یه روز عاشق نوری
یه روزی سوت و کوری
یه روز مثله حبابی
یه سنگ صبوری
پُر از شک و هراسی
همیشه بی حواسی
پُر از حرفی و خاموش
یه قصه و فراموش
پُر از راز نگفته
یه کوله بار بر دوش
یه بی طاقت خستهِ
به انتظار نشسته
یه روز رفیق راهی سفر های پیاده
به اندازه عشقی پُر از حرف های ساده
واسه روزای رفته سفر قصه ی خوبه
چراغ روشن راه قشنگیه غروبه
پیام بگذارید