رباعی شمارهٔ ۲۲۸زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه دل در سر زلف دلستانش بستم وز نرگش چشم پر خمارش مستم من نیست شدم ز هست خود رستم از هستی اوست هستیم گر هستم پست بعدی این شعر را به شتراک بگذارید . FacebookTwitterLinkedinGoogle+Email درباره نویسنده: پیام بگذارید لغو پاسخاظهار نظر شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .
پیام بگذارید