سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید

خانهاقبال لاهوریزبور عجمسخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید

سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسیدزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید

جلوه خون گشت و نگاهی بتماشا نرسید

سنگ می باش و درین کارگه شیشه گذر

وای سنگی که صنم گشت و به مینا نرسید

کهنه را در شکن و باز به تعمیر خرام

هر که در ورطهٔ «لا» ماند به «الا‘ نرسید

ایخوش آن جوی تنک مایه که از ذوق خودی

در دل خاک فرو رفت و بدریا نرسید

از کلیمی سبق آموز که دانای فرنگ

جگر بحر شکافید و به سینا نرسید

عشق انداز تپیدن ز دل ما آموخت

شرر ماست که برجست و به پروانه رسید

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type