سنفونی دهمزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

1
بر این موسیقی باران خورده
همبادبان می روند صداها و حباب
تا زانو در آب است پاهای دراز نت ها
و بیشتر از قایق هاست
شمار پروانه ها و سنجاقک
ها
و آواز شبانان هنوز از فراسوی نیزارهای دور به گوش می رسد
چنان که به گوش می رسد هنوز از درون جعبه های پیانوی بتهوون
ملودی پایان افلیا
2
حالا اریب می بارد و شتابنده می گذرد رگبار
و کم تر از بادبان هاست شمار سنجاقک ها و پروانه ها
و بیشتر از قایق هاست
شمار قاطرها
که تا شکم در آب اند و عراده های توپ می گذرانند از دانوب
هشدار !‌ آب نبرد بتهوون را ، میز بتهوون را
دفترها ،‌ سمفونی ها ، ملودی ها را ، هشدار
ناپلئون دارد می آید
3
حالا
با آن که اریب تر می بارد ، با آن که شتابنده تر رگبار
با آن که پیاپی
شلیک می شوند توپ ها ، و تمام سمفونی
در آب اجرا می شود و در آتش و دود
با آن که بیشتر از قاطرهاست شمار سربازها
و
با آن که بیشتر از سربازهاست شمار فراریان و کوچندگان از شهر و روستا
با این همه
پاهای دراز نت ها درازتر می شود و آب از زانوهاشان نمی گذرد هرگز
و میز بتهوون کشتی نوح شده است
با جفت های نواهای فرودتر از پچ پچه ی افلیا با خود
و جفت های صداهای فراز تر هیاهوی هاملت با روح
و تاق های صداهای بم تر از هرای توپ ها
که در آب ها خاموش می شود گلوله هاشان حالا
و تمام پیانوهای اروپا قایق های نجات شده اند
و می برند کودکان و زنان را به جزیره های ایمن
و پشت میزش بتهوون
شناور است بر اقیانوس های اطلس آرام و می راند
در سمت های ساحل خود انگار ، و
انگار نمی شنود چیزی اصلا
4
حالا فروکش کرده رگبر و نم نم می بارد باران
و تکه تکه کم کم آبی می شود گوشه های آسمان
و سنجاب ها بیرون یم آیند از اشکافها
و از درخت ها بالا می روند و مثل پرسش های بازیگوش ، از بالا زل می
زنند به پایین
و زمین
پساب های جنگ برآمده
چون کشتی به گل نشسته ای ، عینا و آدم ها
با چهره های گل آلود و دهان های مبهوت ، می نگرند یک دیگر را پرسان ،‌
و
بهوشتر که می آیند می بینند
تمامی تجهیزات ارتش های ناپلئون و هیتلر را
که به گل نشسته اند بر کناره ی دانوب و ولگا
و خوب می بینند ، تنها
دستی به التجا ، دهانی تاریک ،‌ یا بالی نیمه وا
بیرون زده از گل و لای از توپها وتانک ها و هواپیما
و ایستاده است
بالای پشته ای چایکوفسکی و می نگرد به اروپا
شاید به فکر سمفونی تازه ای تا در آفتاب نواخته شود
نه در میان آتش و دود و آب
یا قوی تازه ای که نخواهد بمیرد
در مویه ی مشایعت آواز خود
و نخواست چایکوفسکی یا نرسید که ببیند شبح سهماگین
استالین را فراز شانه ی
خود
که دید ولادیمیر و خود را کشت ، پس از آن که نوشت
دیگر نمی تواستم
5
و حالا ، که فروکش کرده باران و به خواب رفته بتهوون پشت میز بزرگش در
آفتاب
وشکسته های کشتی نوح ، وصله ی ناوهای اتمی شده
و پیانوهای اروپا قایق های رنگی تفریحی سرگردان در خلیج ها
و
نت ها
کوتوله هایی در کارتون های کامپیوتری
که از سر و کول هم ، بگو سر و گول دنیا
بالا می روند در تلویزیون ها
حالا
او خواب سنجاقک ها و سنجاب ها را می بیند
و خواب آوازهای شبانی فراسوی نیزارهای سبز
و در هیاهوی جنگ های شبانه روزی بی افتخار ، خواب
سمفونی دهم را می
بیند
هم بتهوون
هم اروپا
هم ما

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type