به رسم قوم اش
شال گشاده بر گردن رهانده سیروس
با خاطر مویهی من به خاطر تو که رفته ای
شال گشاده بر گردن رهانده اند
شاعران خوزستان من
حالا بگو
شال ی که ندارم من
پس چه گشایم و رهانم بر گردن ؟
ای کاش تو نیز
گوگریو ی می خواندی ، هرمز
واگویه ای
که خم کند پازنان کوهی را به حیرت
بر تنگه تی که قافله از آن
بی زنگ می گذرد
و می برد تاقه های کفن به کهکشان
برای برادران باستانی ام
تا شالی از خیال بیاورد
برای گردن من
پیام بگذارید