شمارهٔ ۱۰۵

شمارهٔ ۱۰۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

آتش سودای تو جانم بسوخت

یک شررش هر دو جهانم بسوخت

سوخته را خوش بتوان سوختن

سوخته‌ای بودم از آنم بسوخت

طاقت خورشید وصالم نبود

حیرت از آن وسع و توانم بسوخت

از من و ما گر اثری بود، رفت

عشق به‌کل نام و نشانم بسوخت

قصد سخن کردم تا سوز دل

شرح دهم ، کام و زبانم بسوخت

خواستم از درد که احوال جان

وصف کنم، شرح و بیانم بسوخت

نامهٔ اندوه نهادم اساس

سوز سخن کلک و بنانم بسوخت

بس که چراغ نظر افروختم

مردمک چشم عیانم بسوخت

دود سخن روزن حلقم ببست

تفِّ جگر شمع روانم بسوخت

قصه دراز است نزاری خموش

گو همه پیدا و نهانم بسوخت

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type