شمارهٔ ۱۴۳

شمارهٔ ۱۴۳زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

آه مِن حُبّکَ مِن حُبّکَ آه این چه قضاست

بَلَغ السیل چه تدبیر کنم این چه بلاست

آتش عشق به هر بیشه که در می¬افتد

پیش او سنگ و گیا هر دو روان است و رواست

گرد بر دامن هر سوخته کز عشق نشست

رستخیز آمد و طوفان ملامت برخاست

غم مستغرق دریا نخورد بر ساحل

از کسی پرس که هم بستر خوابش دریاست

کس نداند که مرا با تو چه کار افتاده ست

گر بداند نکند عیب وگر کرد سزاست

لا محال از عقب عشق ملامت خیزد

از ملامت نگریزیم که خود شیوه ماست

به ملامت گر و تشنیع زن و عیب نمای

خاک بر فرقم اگر یک سر مویم پرواست

گر مرا عشق ز خلقیّت خود برهاند

چه بماند همه معشوق که در عین بقاست

چو حجاب است هم از پیش مگر برخیزد

بیش از این هیچ ندارم ز نزاری درخواست

راز خاصان نتوان کرد چنین فاش خموش

زان که در حوصله عام نمی گنجد راست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type