شمارهٔ ۲۰۶

شمارهٔ ۲۰۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

آخر دور ظلم و بیدادست

که جهان در تزلزل افتاده ست

روی ها در سجود بر خاک است

دست ها بر خدا به فریاد است

دل ظالم کجا و رحم کجا

بی ستون بی خبر ز فرهادست

گر جهان شد خراب باکی نیست

چون وطن گاه جغد آبادست

نیست یک آدمی به ده قصبه

که نمی آید آدمی بادست

همه ابلیس و دیو و عفریت اند

ز آدمی خود کسی نشان داده ست؟

تکیه از جهل می کند نادان

بر جهانی که سست بنیاد ست

هر که محجوب ماند از مطلوب

هم خود از پیش خود بر استاده ست

سست عزما که طالب جاه است

سخت جانا که آدمی زادست

خوش دلی در زمانه ننهادند

و ان طلب می کند که ننهاده ست

در چنین دور خاک بر سر آن

که بدین زندگی دلش شادست

باده می خور نزاریا و مخور

غم دنیا که سر به سر بادست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type