شمارهٔ ۲۳۹

شمارهٔ ۲۳۹زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

ز من مپرس که شب چند رفت و کی روزست

که را بود خبر از خود که در چنین سوزست

دو چشمِ مردم اگر خیره در جمال تو ماند

عجب مدار که خورشیدِ عالم افروزست

نشانِ ماه بود عید دیگران و مرا

نظر به روی تو هر بامداد نوروزست

چو از کمانِ تو باشد سپر نمی خواهم

به پیش تیرت اگر ناوک جگر دوزست

بده که دست کشِ جام شوق هش یارست

بزن که کشتۀ شمشیر عشق پیروزست

برو نزاری و سر در سرِ ارادت کن

اگر پدر به تو گوید مکن بدآموزست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type