شمارهٔ ۲۸۰

شمارهٔ ۲۸۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

ز مستی تا دل آرامم برفته ست

همه رونق ز ایّامم برفته ست

به دوران ها نیاید در گلستان

چنان مرغی که از دامم برفته ست

ثبات و عقل و تمییزم نمانده ست

قرار و صبر و آرامم برفته ست

نمی خواهم دگر صهبا و صحرا

نشاط از مشربِ جامم برفته ست

چمن بر من چو زندان است و گل زار

جهنّم تا گلستانم برفته ست

چراغِ مطلعِ صبحم نشسته ست

فروغِ مقطعِ شامم برفته ست

شکیبم از چنان رویی نکو نیست

برو گو گر به بدنامم برفته ست

بزرگان بر نزاری گو مگیرید

خطایی گر بر اقلامم برفته ست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type