شمارهٔ ۲۸۴

شمارهٔ ۲۸۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

اشتیاقم به کمال افتاده ست

وین هم از حسنِ جمال افتاده ست

عشق تا در رگِ جانم بنشست

عقل در تیه ضلال افتاده ست

این چنین واقعه ها در رهِ عشق

دم به دم حال به حال افتاده ست

حاجبی نیست میانِ من و دوست

بخشِ ما جمله وصال افتاده ست

از کجا می کنم این گستاخی

یار بس خوب خصال افتاده ست

شورِ او در سرِ من دانی چیست

شکرش طرفه مقال افتاده ست

سبزه بر طرفِ لبش پنداری

خضر بر آب زلال افتاده ست

هندویی بر لبِ کوثر دارد

راستی نادره حال افتاده ست

سرِ بی مغزِ نزاریِ نزار

روز و شب در چه خیال افتاده ست

که شبی روز کند با خورشید

در چه سودای محال افتاده ست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type