شمارهٔ ۲۹۲

شمارهٔ ۲۹۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

مرا مسکراتی به تخصیص هست

نه از شیرۀ رز ز جامِ الست

چه مستی بود کز بخاری شود

دماغی مشوّش سری گشته پست

شرابِ محبّت کزو جرعه یی

کند مرد را نا به جا و به دست

که خود را به شورید گانِ طهور

نیارند خمّاریان بازبست

به حجّت نکرده درست التزام

نشاید محق را به مبطل شکست

کسی را که زان جام دادند می

به کلّی و جزوی ز خود بازرست

تبّرا کن از خویشتن پروری

که از بت پرستی بتر خود پرست

تو باید که بیرون شوی از میان

که با خود محال است با او نشست

کسی را خبر نیست از حالِ من

که مسکین دلم را چه ضربت بخست

خیال از درِ حجره یعنی سروش

همین تا درآمد دل از جا بجست

نزاری ملول از ملامت مباش

چو در دوستی دست دادی به دست

چنین تا به کی بازپوشی کمان

که این تیر بیرون شد از قیدِ شست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type