شمارهٔ ۳۲۲

شمارهٔ ۳۲۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

تو را سری که به پیمان من درآری نیست

مرا دلی که به دست غمش سپاری نیست

سر تو دارم اگر تیغ می زنی و تو را

دلی که کار غریبی چو من بر آری نیست

شبی دمی قدمی رنجه کن اگر چه مرا

به قدر عزّت تو دست حق گزاری نیست

نه زر که در قدمت ریزم و نه دست که دل

به زور باز ستانم ورای زاری نیست

علاج درد دلم مرگ می کند چه کنم

که سخت جانم و جان دادن اختیاری نیست

بساز با من بی چاره چون بسوختی ام

بسوزی و بنسازی طریق یاری نیست

به چشم خوار مبین در من ای چو دیده عزیز

که همچو بنده عزیزی سزای خواری نیست

تو را اگر چه بسی عاشقان مسکین اند

یکی ز جمله به مسکینی نزاری نیست

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type