شمارهٔ ۳۳۷

شمارهٔ ۳۳۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

دریغ عمر که بی روی دوستان بگذشت

چو باد صبح که بر طرف بوستان بگذشت

دریغ سود ندارد چو اختیار از دست

برفت هم چو خدنگی که از کمان بگذشت

بهار عمر جوانی و بی غمی افسوس

که هم چو قافله ی باد مهرگان بگذشت

تو خود قیاس کن ای بی خبر که در دل ما

چه آتش است که دودش ز آسمان بگذشت

بسوخت حلق من از بس که برق آه دلم

ز سینه هم چو براق سبک عنان بگذشت

هنوز دیده به هم می نهم تعالی الله

ز هر چه بر سرم از گردش زمان بگذشت

چه حاصل از سفر بی مراد هیچ همین

فسانه ای که فلان آمد و فلان بگذشت

نزاریا چه کنی چاره نیست تن درده

به جور چرخ که کار تو زین و آن بگذشت

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type