شمارهٔ ۳۴۸

شمارهٔ ۳۴۸زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

گرمرا در بی هشی با دوست کاری رفت رفت

بی دلی را گر زدستش اختیاری رفت رفت

نا به کاری ، مبتلایی در بلایی ماند ماند

ور خردمندی خطایی کرد و کاری رفت رفت

گر مراد از باغ دیدن چیدن گل بود بود

بلبل شوریده را در سینه خاری رفت رفت

همت مجنون اگر جانی به لیلی داد داد

ور سری در مقدم زیبا نگاری رفت رفت

کشتی یی گر در محیط افتاد و سیری کرد کرد

تخته یی از موج دریا بر کناری رفت رفت

گر مرا او با رقیبش در مقامی دید دید

در میان با دوست گر بوس و کناری رفت رفت

گر دلم از آتش آن زلف مشکین سوخت سوخت

وز بخورش در دماغم گر بخاری رفت رفت

در زیارت گاه در دم گر نیازی هست هست

سوزناکی گر به زاری در مزاری رفت رفت

عشق اگر در بی قرای جان ما را داشت داشت

از پشیمانی چه حاصل گر قراری رفت رفت

آفت جان نزاری رغبت دل بود بود

نیم جانی در سر دل رفت آری رفت رفت

گنج اگرچه دیر دیدم رنج ضایع نیست نیست

چون وصالی یافتم گر انتظاری رفت رفت

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type