شمارهٔ ۳۹۸

شمارهٔ ۳۹۸زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

فریاد نمی رسند فریاد

از دست ستمگران بیداد

جان در سر عشق کرد و شیرین

در گوش نکرد شور فرهاد

اطراف جهان پر از پری روی

چون دیده بدوزد آدمیزاد

مسکین چه کند دگر گرفتار

تسلیم چو در کمند افتاد

تا صبر حجاب عشق گردد

عقل آمد و پیش من بَراِستاد

ناگاه فتاد آتش عشق

در خرمن عقل و داد بر باد

من می خواهم که دامن صبر

از دست دهم نمی توان داد

بدنامی دل نمی پسندم

در صحبت صبر سست بنیاد

تا جان داری نزاریا بیش

هرگز نکنی ز دل دگر یاد

خود می دانی که در همه عمر

یک لحظه نبوده ای از او شاد

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type