شمارهٔ ۴۰۲

شمارهٔ ۴۰۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

مرا دلی ست که هر لحظه در بلا افتد

به دستِ خیره کُشی چون تو مبتلا افتد

مرا خیال بر آن داشته ست و ممکن نیست

که گوهری چو تو در دستِ هر گدا افتد

به یادگار دلی داشتم فرستادم

مده ز دست که چون زلف زیرِ پا افتد

به جای دیدۀ مایی هنوز نا دیده

چه گونه باشد اگر دیده بر شما افتد

کمالِ عشق بود بی توسّطِ نظری

که خاطری به دگر خاطر آشنا افتد

به جهد در نفکندیم صیدِ صحبتِ تو

امیدوار توقّف کنیم تا افتد

بود که واسطه ای گردد این غزل وقتی

بدین بهانه مگر خاطرت به ما افتد

بدین دیار در انداختیم شرحِ غمت

هنوز باش که این قصّه تا کجا افتد

به نامه ای مکن از لطفِ خویش محرومم

که محرمی چو نزاری به عمرها افتد

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type