شمارهٔ ۴۱۶

شمارهٔ ۴۱۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

فروغِ طلعتِ رویِ تو آفتاب ندارد

نسیمِ ناقۀ زلفِ تو مشکِ ناب ندارد

عجب که سایۀ زلفِ تو گر رسد به جمادی

که هم چو ذرّه به خاصیّت اظطراب ندارد

تو خود به جانبِ ما هیچ التفات نداری

مرا خیالِ تو یک لحظه بی عذاب ندارد

چو حلقه هایِ سرِ زلفِ بی قرارِ تو یک دم

دو چشمِ ژاله فشانم قرار و خواب ندارد

مگر که لایقِ گوشِ تو نیست ورنه به قیمت

چو گوهرِ صدفِ چشمِ من سحاب ندارد

ندانم اهلِ دلی در بلادِ ملکِ خراسان

که دل بر آتشِ این امتحان کباب ندارد

کسی نبینم از ابنایِ خویش کو چو نزاری

به خونِ دل رخِ چون کهربا خضاب ندارد

دل شکستۀ من مشکل این که در همه عالم

به هیچ کویِ دگر مرجع و مآب ندارد

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type