شمارهٔ ۴۶۰

شمارهٔ ۴۶۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

آتش عشق چو در سینه شرار اندازد

مرد را از زبر تخت به دار اندازد

عشق بر هر طرف از مملکت دل که زند

همچو موجی ست که دریا به کنار اندازد

عاشق آن است که گر بر سر کویش محبوب

بگذرد در قدمش سر به نثار اندازد

پدرم گفت که هم زخم هلاکت بخورد

خویشتن هرکه چنین بر سر نار اندازد

گفتم از مدعیان باک مدار ای بابا

چه توان سوخت از آتش که چنار اندازد

دوستان بر سر دیوار سرا بستانش

باغبان را مگذارید که خار اندازد

چه شود گر بگذارند رقیبان حرم

که نزاری نظر از دور به یار اندازد

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type