شمارهٔ ۵۱

شمارهٔ ۵۱زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

خنک دلی که زمام رضا دهد به قضا

چو روزگار نگردد ز اقتضای رضا

به نوکِ کلک ازل هر چه بودنیست نگاشت

قضای کن فیکون بر صحیفة مبدا

نشان معرفتِ مرد صادق آن باشد

که اقتدا به توکل کند به خوف و رجا

به پای مردی عقل زبون چه دفع کنیم

مبارک است بلایی که روی کرد به ما

فلک چگونه موافق شود مبند خیال

قضا چگونه حمایت کند مپز سودا

چه نیک بخت بود بنده ای که در همه حال

سپاس دارد و راضی شود به حکم خدا

نزاریا به کلید طمع گشاده نشد

در سرایِ فراخ آسمانِ تنگ فضا

طواف کعبة مقصود کن که بی مقصود

بسی شد آمد کردی به فکر بی سر و پا

میسرت نشود جز به خلوت آسایش

مسلمت نشود جز به عزلت استغنا

زبون نگشت چو موسیجة خرف مرغی

که آشیانة عزلت گرفت چون عنقا

جهان و هر چه در او هست نیست جز فانی

کسی چگونه نهد دل بر این مقام فنا

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type