شمارهٔ ۵۲۰

شمارهٔ ۵۲۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

چو ماه از گنبد خضرا برآمد

به عذرا از درم عذرا برآمد

عرق بر خرمن ماهش نشسته

چو شبنم برکنار کوثر آمد

فرو هشته دو گیسوی مسلسل

که هر یک زان کمند دیگر آمد

در آن گرمی ز تنگی دهانش

نفس پیچیده از حلقش برآمد

گرفتم برکنارش تنگ اگرچه

میانش در کنارم لاغر آمد

ببوسیدم بنا گوش چو سیمش

عجب کز سیم بویِ عنبر آمد

بدو گفتم عجب می دارم الحق

که یادت از من غم پرور آمد

به من گفت ای فلان از فرط مستی

جهان گویی مگر بر تو سرآمد

بحمدالله فراغت داری از من

که یک جامت به صد جان خوش تر آمد

به سر در پاش افتادم که زنهار

سر شوریده از خوابم برآمد

نزاری هم مگر بینی به خوابش

به بیداری که را کی باور آمد

محال عقل باری نیست مارا

که کس را نیم شب در بر خور آمد

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type