شمارهٔ ۵۲۴

شمارهٔ ۵۲۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

باز پیرانه سرم واقعه یی پیش آمد

با که گویم که چه پیشِ من بی خویش آمد

رفته بودم پس کار خود و دل بنهادم

ناگهم واقعه‌ ای صعب چنین پیش آمد

عشق با شاهدِ سلطان سر ظالم زینهار

این بلایی ست که پیش من درویش آمد

غافل از غمزه طمع در لب شیرین کردم

بدل نوش علی رغم دلم نیش آمد

مرغ زیرک مثل است اینکه به حلق آویزد

مرهم صبر مداوای دل ریش آمد

چه کنم چاره همین است که تسلیم شوم

مرهم صبر مداوای دل ریش آمد

بی غم عشق نبوده‌ست نزاری آری

عاشقی مذهب و شوریدگی اش کیش آمد

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type