شمارهٔ ۵۵۲

شمارهٔ ۵۵۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند

با خیالت گله هجر تو آغاز کند

آنچنان زار بگریم ز پریشانی دل

که اجل تا به سحر صد رهم آواز کند

ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است

تو چه کردی همه آن خانه برانداز کند

محرمت کردم و انگشت نمایم کردی

بی دل آنکس که تو را معتمد راز کند

با تو در باخته ام بود و وجود و سر خویش

بازی چست چنین عاشق جان باز کند

گر نزاری ز تو لافی زند آن عین خطاست

او چه مرغی ست که بر شاخ تو پرواز کند

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type