شمارهٔ ۵۵۶

شمارهٔ ۵۵۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

مکن چندین ملامت ای خردمند

من دیوانه را بگذار در بند

زمام عقل من در دست عشق است

رضا از بنده و حکم از خداوند

نمی دانم گناه خویشتن را

دلی دارم به جانان آروزمند

جفا بردن ز نیکوروی تا کی

تحمل کردن از بدگوی تا چند

چه می خواهی ز من ای مرد عاقل

نمی دانی که مجنون نشنود پند

منه ساقی دگر بر آتش تیز

بپرس از سوز عشق ای یار مپسند

به پاکانت کز این آلایشم پاک

ولی باور نمی دارند سوگند

سری دارم سبک چون باد صرصر

غمی دارم گران چون کوه الوند

چو سایه بر اثر می بایدم رفت

که با خورشیدم افتاده ست پیوند

اگر بر گریه ی زار نزاری

به شوخی ناسپاسی میزند خند

چه شاید کردن آن را کش خبر نیست

ز سوز مادران کشته فرزند

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type