شمارهٔ ۵۵

شمارهٔ ۵۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

خیز ای غلام باده درافکن به جام ما

کز وصل توست گردش گردون غلام ما

گر لایق است چشمة خورشید را فلک

خورشید باده را فلکی کن ز جام ما

آن قاصد است باده که جان است مقصدش

جز وی به جان ما که رساند سلام ما

در بزم گه چو دست تو گردان کند قدح

گردان شود سپهر سعادت به کام ما

ما را ز عقل ما همه اندوه و آفت است

جز می ز عقل ما که کشد انتقام ما

می ده می ای غلام که از می در اوفتد

صد لذت و نشاط به راحت به دام ما

یک ره که در جهان نتوان زیستن مقیم

بی عشوه بی صواب نباشد مقام ما

نیکی کنیم و باده خوریم و عطا دهیم

تا اقتدا کنند به ما خاص و عام ما

وآنها که بد کنند نزاری چنین کند

این شعر ما بس است بدیشان پیام ما

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type