شمارهٔ ۷۰۴

شمارهٔ ۷۰۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

پیر خرابات به من گفت دوش

ای پسر از خویش مگوی و خموش

گر سر ما داری و پروای ما

ناز مکن درد کش و دُرد نوش

سوخته باید که بود مرد کار

خام بود هرکه نخورده‌ست جوش

ساکن و تن دار و گران بار باش

نی چو سبک مغز برآور خروش

مرد برانداخته دنیا و دین

محرم راز آمد و اسرار پوش

هیچ ندانند و همه مدعی

رای پرستان عبادت فروش

پس رو رندان خرابات باش

باز نمانی ز رفیقان بکوش

شیوه چالاک مجانین خوش است

بی خبر از مصلحت عقل و هوش

ترک زبان آوری و قصه گیر

چشم رضا بر کُن و بگشای گوش

هیچ نیی خواجه نزاری برو

بیش ز ابلیس مگو وز سروش

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type