شمارهٔ ۷۱۵

شمارهٔ ۷۱۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

آن موی بریده بر بنا گوش

کشته ست مرا و کرده مدهوش

نغزت برِ روی و غمزه و چشم

خوبست سرِ دست و بازو و دوش

گر می خواهی که عالمی خلق

زان زلف کنند حلقه در گوش

مِعجر بنه از سر و کله دار

دُرّاعه بیفکن و قبا پوش

ای ترک پری صفت حدیثی

زین هندوی خود به لطف بنیوش

بوسی که هزار جان بیرزد

آسان آسان به هیچ مفروش

گر آمده بوده ای ز فطرت

خاص از پی خون من در آن کوش

تا جان ببرم مگر چو کردم

ترک دل و دین و دنیی و هوش

دادی بستانم از تو گر هیچ

سرمست درآرمت به آغوش

آنرا که به یاد توست زنده

یکباره چنین مکن فراموش

زآن یک نفسی که دیدمت دی

تا روز نخفتم از غمت دوش

گویند نزاریا چه بودت

وین گریه و ناله چیست خاموش

ای بی خبران بر آتش عشق

می سوزم اگر نمی زنم جوش

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type