شمارهٔ ۷۲۲

شمارهٔ ۷۲۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

همه را شادی و مارا غم جانانه خویش

همه با همدم و ما با دل دیوانه خویش

مبتلای غم و محنت زده هجرانیم

آشنا ناشده با دلبر بیگانه خویش

بر سر آتش و آبیم ز چشم و دل خود

چند سوزیم در این تنگ قفس خانه خویش

هر دم این سوخته پروانه ما یعنی دل

جان به کف بر نهد از همت مردانه ی خویش

راست چون جغد گرفتم به خرابی مسکن

نه که چون گنج نهانیم به ویرانه خویش

گر زمانی ز پس پرده برون آید دوست

پیش آن شمع بسوزیم ز پروانه خویش

مرد اگر معتکف خاک در دوست بود

به که بر مسند تعظیم به کاشانه خویش

سال ها شد که به دریای عدم غواصیم

تا وجودی به کف آریم ز دردانه خویش

هان نزاری مطلب صاف ز خم خانه دهر

چونکه در دُرد زدیم اول پیمانه ی خویش

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type