شمارهٔ ۷۲

شمارهٔ ۷۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

عاشق سر‌مست با جانانه‌ ای

همنشین بودند در یک خانه‌ ای

نازکی باریک بینی خوش لقا

حلقه ‌ای زد بر در خلوتسرا

گفت عاشق کیست بر در وقت شام

گفت هستم بنده باریکک به نام

گفت اگر موئی نگنجی در میان

جان و جانانست و جانانست و جان

او نمی‌ گنجد که می‌ گوئیم او

او نمی‌ گنجد چه جای ما و تو

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type