شمارهٔ ۷۴۲

شمارهٔ ۷۴۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

مستیم از مبادیِ فطرت ز جامِ عشق

آری مدام مست شدیم از مدامِ عشق

بر بویِ تبعثون شب و روزم خراب و مست

تا مست سر ز خاک بر آرم به کامِ عشق

ببینی نهاده سویِ لحد اندرونِ خاک

باشد هنوز بویِ می ام در مشامِ عشق

هر دم زبانِ حال رساند به گوشِ من

از ساکنانِ عالمِ بالا پیامِ عشق

پر فتنه روزگارِ پریشان چو زلفِ دوست

ما معتکف نشسته به دارالسَّلامِ عشق

بر نقطۀ مراد نگردد کسی که او

بیرون بود ز دایرۀ اهتمامِ عشق

امرست عشق و عقل ازو یافت فیضِ نور

هر کس ولی نداند سّرِ کلامِ عشق

هر کس نیافت ره به سرِ گنجِ کُنجِ ما

هر مرغ را قبول نکرده ست دامِ عشق

بر ملکتِ سخن نشود شاه هم چو من

هر کو نبود ز اوّلِ فطرت غلامِ عشق

در ضبطِ ملکِ نظم نزاری شجاع شد

تا بر کشید تیغِ زبان از نیامِ عشق

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type