شکست ترانه

شکست ترانهزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

میان این سنگ و آفتاب ، پژمردگی افسانه شد.

درخت ، نقشی در ابدیت ریخت.

انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد.

لبانم به پرتو شوکران لبخند می زند.

– این تو بودی که هر وزشی ، هدیه ای نا شناس به دامنت

می ریخت ؟

– و اینک هر هدیه ابدیتی است.

– این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترین چشمه کشیدی ؟

– واینک چشمه نزدیک ، نقشش در خود می شکند.

– گفتی نهال از طوفان می هراسد.

– و اینک ببالید ، نو رسته ترین نهالان!

که تهاجم بر باد رفت.

– سیاه ترین ماران می رقصند.

– و برهنه شوید، زیباترین پیکرها!

که گزیدن نوازش شد.

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type