سر ، دوار دردهای کهنه یافت
سر ، غبار کینه هایسرد
اسب بادهارمید
سینه ی ستاره ها شکست
سینه از بخور یأس تیره شد
هول با تبر گشود
قلعه ی سیاه سر
بردگان پیر یادها گریختند
قلعه شد تهی ز آفتاب
قلعه شد تهی ز سرگذشت
پر شد از سوارگان سایه های منتظر
جاده تا حصار سربی افق
از غبار چاوشان مرده هاپر است
قلعه را گرفته لرزه ی هراس
از خروش فاتحان مست
پای هر ستون نه رقص
شعله هاست
شانه های پهن مردهای کینه بسته است
پیام بگذارید