غزل شمارهٔ ۲۹

غزل شمارهٔ ۲۹زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • اوحدی

آن سیه چهره که خلقی نگرانند او را

خوبرویان جهان بنده به جانند او را

دلبرانی که به خوبی بنشانند امروز

جای آنست که بر دیده نشانند او را

دامنش پاک ز عارست و دلش پاک ز عیب

پاکبازان جهان بنده از آنند او را

گر در افتد به کفم دامن وصلش روزی

از کف من به جهانی نجهانند او را

نیست بی‌مصلحتی از بر او دوری من

برمیدم ز برش، تا نرمانند او را

قیمت قامت او را من بیدل دانم

ورنه این یک دوسه افسرده چه دانند او را؟

ای که گشت اوحدی از بهر تو بدنام جهان

بندهٔ تست، نام که خوانند او را

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type