غزل شمارهٔ ۳۴۶

غزل شمارهٔ ۳۴۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • اوحدی

در هر ولایتی ز شرف نام ما رود

گر دوست بر متابعت کام ما رود

ای باد صبح دم، خبر او بیار تو

آنجا مجال نیست که پیغام ما رود

هر حاصلی که داد به عمر دراز دست

ترسم که در سر هوس خام ما رود

هر لحظه نامه‌ای بنویسم به مجلسی

روزی مگر به مجلس او نام ما رود

دل را گر آرزوست که یابد مراد خود

ناچار بر مراد دلارام ما رود

زین سان که کم نمی‌کند آن شوخ سرکشی

بسیار فتنها که در ایام ما رود

ای اوحدی،مریز دگر دانهٔ سخن

کان مرغ نیست یار که در دام ما رود

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type