غزل شمارهٔ ۴۴۰

غزل شمارهٔ ۴۴۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • اوحدی

ای رخت خرم و دهانت خوش

وآن نظر کردن نهانت خوش

روش قد نازنینت خوب

شیوهٔ چشم ناتوانت خوش

وصل آن رخ به جان همی طلبم

به رخم در نگر که جانت خوش!

یارب، آن پرده کی براندازی؟

تا ببینیم جاودانت خوش

به دهن میوهٔ بهشتی تو

میوه شیرین و استخوانت خوش

چند گویی: زیان کنی از من؟

سود کی کردم؟ ای زیانت خوش

کی ببینیم تنگ چون کمرت؟

دست خود کرده در میانت خوش

باز ما را دلیست آشفته

با سر زلف دلستانت خوش

اوحدی را شبی ببینی تو

مرده بر خاک آستانت خوش

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type