غزل شمارهٔ ۱۰۵

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۰۵

غزل شمارهٔ ۱۰۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

ور نه اندیشه این کار فراموشش باد

آن که یک جرعه می از دست تواند دادن

دست با شاهد مقصود در آغوشش باد

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد

شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود

شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد

گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت

جان فدای شکرین پسته خاموشش باد

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت

لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد

نرگس مست نوازش کن مردم دارش

خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد

به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ

حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد

 

 

(۱) اگر صوفی در خوردن باده زیاده‌روی نکند گوارای وجودش، وگرنه فکر شرابخواری از سر او دور باد.

(۲) و آن کسی که می تواند از یک پیمانه زیادی چشم پوشیده و از دست بنهد، دستش در آغوش محبوبش باد.

(۳)  پیر و مرشد ما گفت که بر قلمی که سرنوشت آدمی را رقم می‌زند خطا و ناروایی نرفته است، آفرین بر نظریه پاک او که پوشاننده خطاست.

(۴) شاه ترکان، گوش‌به‌حرف دشمنان‌می‌دهد از ستمی که برسیاووش رفته است‌شرمش باد.

(۵) چشمانم از آینه دارانی است که خال و خط او را می‌نمایاند، خدا کند که لبم هم از بوسه دهندگان بر و دوشش باشد.

(۶) هرچند ازروی‌غرور و خودخواهی‌با من‌حرفی نزد، جان من فدای آن‌دهان لب بسته باد.

(۷) هرگاه چشم مخمور نوازشگر و مردم‌نواز او، قدح قدح خون عاشقان را بیاشامد، براو گوارا باد.

(۸) حافظ به بندگی و ارادتمندی تو در جهان مشهور شده است، پیوسته حلقه غلامی زلف تو در گوش او باد.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type