آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد
آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
سررشته جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
ما و می و زاهدان و تقوا
تا یار سر کدام دارد
بیرون ز لب تو ساقیا نیست
در دور کسی که کام دارد
نرگس همه شیوههای مستی
از چشم خوشت به وام دارد
ذکر رخ و زلف تو دلم را
وردیست که صبح و شام دارد
بر سینه ریش دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
در چاه ذقن چو حافظ ای جان
حسن تو دو صد غلام دارد
شرح ابیات غزل
(1) کسی که در کف ، جام می دارد، برای همیشه مقام پادشاهی جمشید را در اختیار دارد.
(2) آب حیاتی را که خضر از آن به زندگانی دست یافت ، در میکده و درجام شراب بیاب .
(3) اختیار جان خود را به دست جام بسپار ، زیرا این جام می تواند به زندگیت سرو سامان بخشد.
(4) سرو کار ما با می و زاهدان با زهد و تقوی است تا ببینیم یار به کدام یک گرایش دارد .
(5) کسی که در دور و زمانه به کام دل خود رسیده ، جز این نیست که از لب تو کام بر گرفته است.
( 6) نرگس فریبنده همه راه و روشهای مستی را از حالت چشم زیبایی تو به وام گرفته است .
(7) هر بامداد و شامگاه ، بر زبان دلم ، وصف زیباییهای چهره و زلف تو به مانند وردی جاری است.
(8) بر زخم سینه دردمندان عشق تو ، لعل لبت ( نه مرهم که ) نمک پاش کاملی است .
(9) ای جان من ! روی زیبای تو ، در گودی سبب زنخدان خود دو صد غلام مانند حافظ را در بند دارد.
پیام بگذارید