هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد
به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانیها بسی زیر زمین دارد
بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
و گر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد
شرح ابیات غزل
(1) هر کسی از مردان خدا جانبداری کند، خداوند در هر حال او را از بلا دور نگه می دارد.
(2)حکایت و رویداد دوست را جز در محضر و پیشگاه دوست جایی بازگو نمی کنم ، زیرا آشنای راز ، مطلب اهل راز را فاش نمی سازد .
(3) ای دل! چنان زندگی و با مردم سر کن که اگر لغزشی از تو سرزد فرشته آسمان دستها را به دعا برداشته و تو را نگهداری کند.
(4) اگر آرزومند ی که معشوق ، پیمان خود را از هم نگسلد ، سر رشته محبت را نگهدار تا او نیز چنین کند .
(5) ای نسیم صبا ، اگر دل مرا در سر آن زلف دیدی ، لطفاً به او بگو که از جایش تکان نخورد ( جا را از دست ندهد). (6) چون به او گفتم که نگهداردل من باش ، پاسخ داد که از دست بنده کاری ،کاری ساخته نیست . خدا آن را نگه دارد. (7) سر ومال و جانم فدای آن دوستی که حق دوستي وپیمان وفاداری را نگاهدارد. (8) گَرد خاک راهی که بر آن می گذری کجاست تا حافظ آن را به عنوان یادگاری نسیم پیام آور صبا نگهداری کند.
پیام بگذارید