میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
شرح غزل “میدمد صبح و کله بست سحاب”
1.سپیده بامدادی در حال دمیدن، و ابر خیمه و سایبان زده است ای یاران باده بیاورید! باده بیاورید!
2.شبنم بر چهره لاله می چکد. ای دوستان شراب! شراب بیاورید!
3.نسیم بهشتی از سوی چمن وزان است، دَم به دَم شراب ناب بنوشید.
4.گل سرح در چمن بر تخت زمرّد نشسته است. شراب آتشین سرخ فام را دریاب.
5.در میخانه را دگر بار بسته اند. ای خداوندِ گشاینده درها آن را بگشای.
6.لب و دندان تو بر جانها و سینه های سوخته و کباب شده حقّ نمک دارند.
7.در چنین موسم و فصلی شگفت آور است که اینطور با عجله و شتاب در میکده ها را به بندند!
8.با نگریستن به روی ساقیِ زیبا و پری پیکر، مانند حافظ باده خالص و ناب بنوش.
پیام بگذارید