رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد
در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد
ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت
وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد
میخواستم که میرمش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
جانا کدام سنگدل بیکفایتیست
کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد
کلک زبان بریده حافظ در انجمن
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد
شرح ابیات غزل
١ -چهره بر خاك راه او ساييدم اما او بر من گذر نكرد.لطف و مهربانى بسيار از او انتظار داشتم،امااو حتى نگاهى به سوى من نيفكند!
٢ -اشك فراوان من-كه چون سيل از چشمم جارى بود-كينه از دلش نزدود!آرى،قطرهى باران در سنگ خارا اثرى نكرد.[بيت داراى اسلوب معادله است.مقصود از قطرهى باران همان اشك وسنگ خارا،دل معشوق است.]
٣ -خدايا،آن جوان دلاور را،كه از آه عاشقان گوشهنشين خود حذر نكرد،مصون و محفوظ بدار.[آه ا به تير تشبيه كرده است.]
۴ -ديشب،مرغ و ماهى از ناله و فرياد من نخوابيدند،اما آن دلبر گستاخ حتى لحظهاى سر ازخواب برنداشت.[مقصود،شدت بىاعتنايى معشوق نسبت به عاشق است.يعنى همه متوجه حال زارمن شدند،جز يار!]
۵ -من مىخواستم،مانند شمعى كه در برابر باد خاموش مىشود،در پيش پاى او بميرم و جان فدا كنم،اما او-مانند نسيم سحرى-بر من گذر نكرد.[خود را به شمعى مانند كرده كه در رهگذار نسيمايستاده تا نسيم بر او بوزد و او خاموش شود(-بميرد)اما نسيم به سوى او نمىوزد!]
۶ -جان من،كدام انسان سنگدل نالايقى است كه جان خود را مانند سپر در برابر ضربهى شمشير تو قرار ندهد؟[يعنى كدام عاشق است كه نخواهد جان خود را فداى تو كند؟]
7-قلم زبان بريدهى حافظ،تا ترك سر نكرد،راز تو را در ميان انجمن با هيچ كس نگفت.[يعنى در ازاى افشاى راز تو،سر خود را باخت.مقصود از ترك سر كردن قلم،تراشيدن و قط زدن نوك قلماست.اين تصوير واقعى با تخيل شاعر در مىآميزد و به سر باختن قلم به سبب افشاى راز تبديلمىشود.]
پیام بگذارید