غزل شمارهٔ ۱۴۳ به همراه معنی ابیات غزل

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۴۳ به همراه معنی ابیات غزل

غزل شمارهٔ ۱۴۳ به همراه معنی ابیات غزلزمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

کو به تایید نظر حل معما می‌کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود

او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست

گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

 

شرح ابیات غزل

 

(1) سالیانی دراز آیینه دل ، از ( عقل) ما جام جم طلب می کرد ، آنچه را که خود در اختیار داشت از غیر خود می طلبید.

(2) او مروارید را که بیرون از صدف دریای این دنیا و مافیها بود از کسانی طلب می کرد که برای رسیدن به لب دریا راه خود را گم کرده بودند.

(3) (من) این مشکل را دوشینه با پیر می فروش مُغ ها ،کسی که با یک اشاره چشم گره مشکلات را می گشود در میان گذاشتم .

(4) او را خوشحال وخندان در حالی که قدحی از شراب در دست داشت و در سطح زلال آیینه مانندآن،جلوه های گوناگون را تماشا می کرد ، دیدم.

(5) از او پرسیدم این جام جهان بین را آفریدگار تو کی به تو ارزانی داشت؟ پاسخ داد: همانروزی که این گنبد آبی آسمان را بر پا می کرد.

(6) خدا ، هماره بادل بی دل و غافل ، همراه و به او نزدیک بود اما این دل خدا را نمی دید و مانند کسی که خدا از او دور است او را صدا می زد.

(7) (و) همه ترفندها و شیوه هایی که عقل در این راه به کار می گرفت به مانند کارهای بی حاصلی بود که سامری در برابر عصا و ید بیضای حضرت موسی انجام می داد.

(8) (پیرمغان) گفت: گناه آن دوست که بر سردار رفت و دار از این بابت سر بلند شد این بود که ناگفتنی ها را باز گو می کرد.

(9) فیض وحی جبرییل اگر بازهم مددکار شود ، دیگر کسان هم مانند مسیحا مرده را زنده می کنند.

(10) از پیر مغان پرسیدم که در این زنجبر زلف خوبرویان ( که پای دلهار در بند نگه می دارد) چه حکمتی نهفته است ؟ پاسخ داد که حافظ ( نه از سلسله زلف بتان بلکه) از دل شیدای خود گله مند است.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type