گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم
شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد
رواست در بر اگر میتپد کبوتر دل
که دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلب گنج نامه مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد
شرح ابیات غزل
(1) براي آنكه كار دل به سرانجام برسد، در آتش اشتياق سوخت و كار صورت نگرفت . در راه اين آرزوي نا پخته رنج بسيار كشيديم و كار دل به سامان نرسيد.
(2) افسوس كه راه دست يابي به گنج نامه مقصود ( راز افرينش ) در پيش چشم مردم دنيا خراب و بد نام شدم وبه مقصود نرسيدم .
(3)در يغا كه براي دسترسي به گنجينه نقدينه حضور قلبي ، بر دربزرگان و كريمان به گدايي رفتم و نيافتم.
(4) محبوب ، از راه فريب و عده داد كه يك شب امير مجلس تو خواهم شد و من با ميل ورغبت غلام كوچك او شدم و او به قول خود وفا نكرد .
(5) هم چنين پيام داد كه من با رندان نشست و برخاست مي كنم و من به رندي و باده نوشي خود را شهره عام كردم و او به عهد خود وفا نكرد .
(6) اگر كبوتر دل در سينه جاي گرفته و مي تپد ، جا دارد براي اينكه پيچ و تاب دام و بند را در خود ديد و از جاي خود بيرون نشد. راب، خون در دلم موج زدو اين آرزوي عملي نشد.
(8) بدون مرشد و راهنما پا به وادي عشق مگذار كه من كوشش زيادي كردم كه به تنهايي اين راه طي كنم و موفق نشدم .
(9) حافظ به كمك نيروي فكر ، هزاران حيله و تدبير به كار برد به اميد اينكه آن محبوب رام شود ولي موفق نشد.
پیام بگذارید