یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند
کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
شرح ابیات غزل
(1) همدري و امداد در كسي مشاهده نمي كنيم، ياران را چه شده است؟ كي راه و رسم دوستي به پايان رسيدو بر سر مهرورزان چه آمده است؟
(2) چشمه آب حيات تيره رنگ شد . خضر خوش قدم كجاست گل از رنگ طبيعي خود بر گشت و پژمرده شد . بر سر نسيم بهاري چه پيش آمده است؟
(3) هيچ كس نمي گويد كه يكنفر دوست، حق و حقوق دوستي دارد . براي دوستان حق شناس چه پيش آمده و دوستان ر ا چه شده است ؟
(4) سالي چند مي گذرد كه از معدن جوانمردي لعلي و گوهري بيرون نيامده است. در تابش خورشيد و تغييرات سازنده باد و باران چه دگرگوني پيش آمده است؟
(5) اين شهر وديار ، سرزمين ياران و ياوران بود. راه ورسم مهربان كی به پايان رسيد و بر سر پادشاهان چه آمد؟ (6)كسي براي ربودن گوي كاميابي و بزرگواري كه درميان ميدان بازي رها شده است به ميدان نمي آيد براي سواركاران چوگان باز چه پيش آمده است؟
(7) صد هزار گل شكفته شد و مرغي به نغمه سرايي نپرداخت . براي بلبلان چه پيش آمده و كجا هستند؟
(8) ستاره زهره در فلك از ساز زدن افتاده است. آيا عودش را سوزانيده است؟ هيچ كس شور ودر حال عشق و مستي ندارد . بر سر ميگساران چه آمده است؟
(9) حافظ ، كسي بر اسرار خداوندي آگاهي ندارد ، خاموش باش . از چه كسي مي خواهي بپرسي كه براي گردش روزگار چه پيشامدي كرده است.
پیام بگذارید