سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
شرح ابیات غزل
(1) به هنگام سحر ، بخت وطالع بیدار بر بستر من حاضر شد و گفت برخیز که آن پادشاه شیرین حرکات باز گشت .
(2) (بر خیز) و صبوحی بزن و شاد و شنگول برای تماشا روان شو تا ببینی که محبوبت با چه رسم و رفتار فرّ و شکوه باز آمده است
(3) ای گوشه نشین مشکل گشا و باارزش ، مژدگانی به من بده که از صحرای ترکستان آهوی مشک دار وارد شد.
(4) اشک بر چهره سوخته دلان محنت زده آب و رنگ و طراوت دوباره بخشید و ناله به داد دل عاشق بیچاره رسید.
(5) دوباره مرغ دل به سوی معشوق کمان ابرویی میل دارد. ای کبوتر دل مراقب باش که این شاهین شکاری است.
(6) ساقی شراب بده و از دشمنان و دوستان در اندیشه مباش چرا که چنانچه آرزو داشتیم دشمن رفت و دوست بازآمد.
(7) به هنگامی که ابر بهاری ، بی مهری و رسم بی وفایی روز گار را مشاهده کردبه حال سمن و سنبل و نسرین باغ گریه کرد و اشک بارید.
(8) آنگاه که نسیم صبا ، گفته حافظ را از زبان هزار دستان شنید در حالی که مشک بیزان بود به تماشای سبزه وریحان آمد .
پیام بگذارید