ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند
طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند
زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند
خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون
دل در وفای صحبت رود کسان مبند
گر جلوه مینمایی و گر طعنه میزنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
ز آشفتگی حال من آگاه کی شود
آن را که دل نگشت گرفتار این کمند
بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاست
تا جان خود بر آتش رویش کنم سپند
جایی که یار ما به شکرخنده دم زند
ای پسته کیستی تو خدا را به خود مخند
حافظ چو ترک غمزه ترکان نمیکنی
دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند
شرح ابیات غزل
١ -اى دلبرى كه لب خندان تو،بر داستان شيرينى قند به تمسخر خنده مىزند،آرزومند خندهىتو هستم،به خاطر خدا يك شكر بخند![پسته،استعاره از دهان يار است به اعتبار اين كه پستهى بازرا پستهى خندان مىگويند.حديث قند،يعنى حديث و داستان شيرين بودن قند،داستانى كهمىخواهد شيرين بودن قند را بازگو و اثبات كند.خنديدن به اندازهى يك شكر،كاربرد وابستهىعددى ويژهاى است كه بعدها در شعر سبك هندى،مخصوصا غزل بيدل دهلوى رواج و گسترشيافت مانند:صد دشت مجنون،صد كوه فرهاد.]
٢ -درخت بهشتى طوبى با همه موزونى خود نمىتواند در برابر قامت زيباى تو خودنمايى و جلوهگرى كند،از اين داستان بگذرم كه سخن به درازا مىكشد.
٣ -اگر مىخواهى اشك خونين-مانند رود-از چشمانت جارى نشود،به وفادارى فرزند مردم دل نبند.
4-چه جلوهگرى كنى و چه طعنه و سرزنش روا دارى،ما به زاهد خودپسند و خودبين اعتقادى نداريم.[يعنى عكس العمل تو تأثيرى در اعتقاد ما ندارد.]
۵ -كسى كه دلش گرفتار كمند عشق نشده،پريشانى حال مرا چگونه در مىيابد؟
6 -بازار اشتياق و محبت گرم است.آن دلبر سرو قد كجاست تا من جان خود را-مانند سپندى كه در آتش مىسوزد-فداى چهرهى زيبا و آتشگون او كنم؟[يعنى در اين بازار گرم محبت،ممكن استكسى به چهرهى زيبا و قد سروگون او چشم زخمى بزند و بنابراين بايد سپندى بر آتش افكند و منحاضرم كه جانم را سپند روى او كنم.در مصراع دوم چهرهى معشوق را به آتش مانند كرده است.بنابراين جان را سپند روى آتشين كردن،يعنى جان را فداى روى معشوق كردن.]
٧ -اى پستهى خندان،جايى كه يار ما لبخند شيرين مىزند،تو كيستى؟به خاطر خدا مخند،كه به خود مىخندى![به خود خنديدن،به كنايه يعنى:خود را مسخره كردن يا مورد مضحكه قرار دادن.]
٨ -اى حافظ!تو كه ناز و غمزهى تركان را رها نمىكنى(دل بستهى غمزهى تركان هستى )مىدانى جايت كجاست؟شهر خوارزم يا خجند![شهرهاى خوارزم و خجند،از شهرهاى معروفتركستان بوده،كه به داشتن خوبرويان معروف بوده است.كلمهى تركان در اين بيت،ايهام دارد: ١ -زيبارويان، ٢ -مردم ترك نژاد.در عين حال،هر دو معنى در اين جا منظور نظر تواند بود.مىگويد:تو كهدلبستهى غمزهى تركان زيبارو هستى،جايت خوارزم يا خجند است!]
پیام بگذارید