دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
شرح ابیات غزل
(1) دیشب هنگام سحر مرا از دست غصه رهایی بخشیده ، در آن تاریکی شب به من آب زندگانی دادند .
(2) از تابش نور جلوه ذات الهی مدهوشم کرده و از جام تجلی صفات شرابی به من نوشاندند.
(3)چه بامدادی فرخندوشامگاهی خجسته بود آن شب قدرکه این سند تازه ( رهایی از من و ما و از علاقه به حیات عاریه )را به من دادند .
(4) از این به بعد روی من همیشه به ضمیر آینه وار ي که جمال محبوب ازلی در آن نمودار شد و از جلوه ذات الهی به من خبر دادند خواهد بود .
(5) اگر من به مراددل خود رسیده و دلشاد شدم جای شگفتی نیست چرا که من استحقاق آن راداشتم و اینها را به عنوان زکات به من بخشیدند.
(6) آن روزی فرشته رحمت خبر رسیدن این دولت واقبال را به من مژده دادکه در برابر جور وجفا( وریاضتدر راه طلب ) صبر وپایداری ارائه شده را کار بستم.
(7) این همه شهد وشکرکه از سخن موزون من تراوش می کند ، پاداش نگهداری و خودداری از افشاگری قلم شیرینکار است که به من دادند .
(8) عزم و اراده استوار و توجه پیوسته و بی وقفه حافظ و برکت دعای سحر خیزان ( دیگر) سبب شده که از گرفتاری غم واندوه و ایام (و سردرگمی ) مرا رهایی بخشیدند.
پیام بگذارید